مصاحبه با مداحان و شاعران اهلبیت علیهما السلام و زندگی نامه و اخبار مربوط به آنها و نشر مسائل دینی

هرچه که در مورد مداحان و شاعران و مسائل دینی میخواهید بدانید - در مورد مداحان ، شاعران ،سخنرانان ، هیئات و مسائل مربوط به دین و تشیع

مصاحبه با مداحان و شاعران اهلبیت علیهما السلام و زندگی نامه و اخبار مربوط به آنها و نشر مسائل دینی

هرچه که در مورد مداحان و شاعران و مسائل دینی میخواهید بدانید - در مورد مداحان ، شاعران ،سخنرانان ، هیئات و مسائل مربوط به دین و تشیع

علت بیشترین شادی مسلمانان پس از اسلام آوردن

انس‌بن مالک می‌گوید: من مسلمان‌ها را بعد از این که اسلام آوردند دیگر ندیدم که این‌قدر شاد باشند؛ چون فهمیدند حالا که الحمدلله پیغمبر را دوست دارند، فردا نیز با پیغمبر محشور خواهند شد.



  

هر کس، به هر چه حب داشت، همان دینش می‌شود

راجع به معرفت به اندازه بحثمان چند جلسه‌ای را صحبت کردیم  و عرض کردیم نهایت معرفت درک این است که عارف‌بالله می‌فهمد که نمی‌فهمد. آخر متوجه می‌شود که هیچ نمی‌فهمد.

بعد از فراز «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ»  فرمودند: «وَ حُبِی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ». مبنای تمام هستی بر حب است؛ یا حب به حق یا حب به باطل.

یک معنای این که فرمودند: «هَلِ الدِینُ إِلَا الْحُبُ»  آیا دین جز محبت است؟ این است که یعنی محبت شما، دین شماست؛ نه این که دین شما بر محبت است. یعنی هر کس، به هر چه حب داشت، همان دینش می‌شود که این نکته بسیار مهمی است.

گاهی انسان به خوبی‌ها حب دارد، پس دین او خوبی‌هاست. اگر هم به بدی‌ها حب داشت، دین او همان بدی‌هاست. ولی صددرصد در عالم کسی نیست عملی را انجام بدهد غیر از حب. اگر غیر از این بشود، مردد است، همیشه جزو مذبذبین است که این‌ها محدودند و نمی‌داند.

حب، عامل جنایات صهیونیست‌ها

آنچه که عامل می‌شود الآن صهیونیسم جهانی این‌طور خون‌ریزی کند، این حب دروغین است. قضیه تشکی مملکت به ظاهر دروغین بر اساس یک حب است، حب به مسیحا، نه حضرت مسیح که در قاعده یهود این‌طور است. چون در ادیان، همه ادیان قائل به منجی هستند که منجی و نجات‌دهنده می‌آید. بنی‌اسرائیل قائل به این هستند که خدا بیان فرمود: «یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَتی‏ أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِی فَضَلْتُکُمْ عَلَى الْعالَمینَ » ، لذا دنبال آن فضیلت هستند و می‌گویند مسیحا می‌آید. در نظر آن‌ها مسیحا با مسیح فرق می‌کند، گرچه همان است و آن‌ها اشتباه کرد. یعنی بعد از حضرت موسی، حضرت مسیح می‌آید اما این‌ها تفسیر دیگری دارند. لذا منتظر شدند، دیدند نیامد، بر اساس حب به او گفتند که ما باید جلوتر مطالبی را فراهم کنیم تا مسیحا بیاید. لذا شروع به اشغال کردند.

این‌ها یک نکته‌ای را  دارند که از افکار صهیون است و بعضی از یهودی‌های سنتی آن‌ها هم با آن مخالف هستند. البته اکثر را هم به سمت خودشان کشاندند و آن این که ما بر اساس حب به منجی قیام کردیم. قرآن کریم و مجید الهی که به صراحت در سوره بقره و دیگر سور، می‌فرماید: - الآن من نمی‌خواهم مباحث قرآن را عرض کنم که خود قرآن دیگر به صراحت در آیات الهی‌اش این‌ها را بیان می‌فرماید، چون بحث من چیز دیگری است - این‌ها قائل به این هستند که همه خون‌ها برای ما مباح است و ما فضیلت داریم و برای رسیدن به این قضیه هم مال و جان دیگران را مباح می‌دانیم و می‌توانیم هر کاری انجام دهیم. آن‌چه که امروز تکفیری‌ها هم بیان می‌کنند، همین است. این‌ها می‌گویند: ما بر اساس جلو حب آمدیم. گرچه بعضی‌هایشان معتقد نیستند و دنبال حکومتند اما خیلی از آن‌ها بالجد معتقدند و جانانه در این راه قدم برمی‌دارند.

علی ‌ای‌ حال حب در عالم همه کاره است - این را به ذهنتان بسپارید- و انسان نمی‌تواند بدون حب باشد.

حب، عامل شفاعت خداوند

در دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک هم به ذوالجلال و الإکرام عرضه می‌داریم: «اللَهُمَ‏ اجْعَلْنِی‏ فِیهِ‏ مُحِباً لِأَوْلِیَائِکَ‏ وَ مُعَادِیاً لِأَعْدَائِکَ مُسْتَناً بِسُنَةِ خَاتَمِ أَنْبِیَائِکَ یَا عَاصِمَ قُلُوبِ النَبِیِینَ». در «‏مُحِباً لِأَوْلِیَائِکَ» است این‌جا درخواست جعل تبیین شده و مسئلت نکرده‌ایم. من در شرح دعای روز‌ها توضیح داده‌ام که چرا یک جاهایی عنوان «اللهم إنی اسئلک» است و یک جاهایی عنوان جعل. بیان می‌کنیم: خدا! حب اولیاء خودت را در دلم قرار بده، یعنی این دیگر بماند.

چرا؟ دلیل این است که این حب است که انسان را نزدیک می‌کند. حب است که انسان را مطیع می‌کند، خصوصیت حب این است که حب، قرب‌آور است.

این حب است که به مشهدالرضا، کربلای معلی و ... می‌روید یا این که یک موقعی بلند می‌شوید از تهران به شهر دیگر می‌روید که به نماز ولی خدایی مثل آیت‌الله بهجت و امثال اینها برسید. اینها همه به خاطر حب است. این حب، قرب آور است و خود این حب عامل می‌شود برای اینکه انسان مطیع شود.

الآن در عالم، مبنا، حب است و «هل الدین الا الحب» یعنی  همین! خود حب عامل می‌شود که انسان یک خصوصیتی پیدا کند و آن این که رنگ و بوی محبوبش را می‌گیرد. این هم یکی از خصوصیات حب است که اگر حب نباشد، این‌طور نمی‌شود.

ببینید، یک موقعی اگر خدای نکرده یک کسی درون اتاقش، نعوذبالله عکس‌های خوانندگان آن طرف  آبی را می‌زند؛ چون دوستش دارد اما یک جوانی هم عکس شهید همت را می‌گذارد. این حب است دیگر، حب عامل این اعمال می‌شود و الا بی دلیل که انسان نمی-گذارد. یک کسی شکل و شمایل خودش را آن طرفی می‌کند، چون دوست دارد، حب دارد.

ممکن است خودش بگوید که چون من از این مدل خوشم آمده این کار را می‌کنم ولی این خوشم آمده هم همان حب است، گرچه این حب را خودش نفهمد. یک کسی هم می‌بینی شکل و شمایلش را مثل شهدای جبهه و آن اعاظم و فرماندهان دوران جنگ می‌کند. این هم حب است و این حب اثر دارد.

خلص کلام اینکه حالا که اثر دار بود، محبوب هم می‌فهمد که طرف دوستش دارد و خلص کلام  اینکه (من احادیث حب را هم آورده‌ام که اگر برسم می‌گویم وگرنه برای جلسه بعد بماند)، محبوب هم می‌فهمد که این به او حب دارد.

یک نمونه عرض می‌کنم که ببینید وقتی بیان می‌فرماید که حب تو عامل برای شفاعت می‌شود، این است؛ وقتی محبوب هم فهمید که او را دوست دارد، دیگر خطاها را نمی‌بیند. به تعبیر عامیانه زیر سبیلی رد می‌کند و می‌گذرد و به تعبیر دیگر غمض عین می‌کند.

«وَ حُبِی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ»، حب به تو عامل شفاعت من است. چون محبوب می‌فهمد که او دوستش دارد. یکی از چیزهایی که در اصطلاح عامیانه به عنوان پارتی بازی می‌گوییم، همین است. فردای قیامت هم پارتی بازی است. شفاعت یک نوعی پارتی بازی است، یعنی پروردگار عالم خطایی را که او کرده، ندید می‌گیرد. وقتی خودش دستور داده و قل گفته، پس این حب ما هم امریه است «قل لا اسئلک علیه اجرا الا المودة فی القربی»؛ اصلاً خود لفظ قل، صیغه امر است و از این باب، امریه می‌شود. آنچه قل در قرآن هست، خطاب به نبی مکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) امر است که حضرتش باید انجام دهد.

ولی پیامبر عظیم الشأن، بسیار با محبت است و این حب اثر دارد. یکی از اولیای الهی می‌فرمود: پیامبر عظیم الشأن خیلی باریک بین است. اتفاقاً ایشان این جمله را خیلی می‌گفت و من می‌گفتم که حالا ایشان هم چیزی را مدام می‌گوید. یک موقعی دیدم که حاج میرزا اسماعیل دولابی، هم یک مرتبه همین جمله را بیان کرد که خیلی برایم جالب بود. ایشان غریق رحمت الهی شده بود و من خودم از زبان ایشان شنیدم که فرمودند: پیامبر باریک بین بوده است، یعنی می‌ترسید که به او بگویند که دیدی این پسرعمو و دامادش را انتخاب کرد.

لذا پروردگار عالم بیان کرد: «قل لا اسئلک علیه اجرا الا المودة فی القربی»، پروردگار عالم یکی از راه‌های شفاعت را این مطلب قرار می-دهد که پارتی بازی ‌کند، می‌گوید حب به این داشته باشی، خطایت را چشم پوشی می‌کنم. البته حق الناس را نه!

حق الناس را خیلی باید مواظب باشیم. مسئول بیت المال هستی، هیچ کس هم نمی‌فهمد، اما خودت مراقب خود باش. اتفاقاً یکی از آقایان همین امروز بیان می‌کرد که آنجایی که ما هستیم، یک جایی را برای مدیر قرار دادند که اصلاً و ابداً نه بازخواستی و نه بازرسی انجام می‌دهند، و طرف خیلی راحت می‌تواند همه چیز را جابه‌جا کند. حالا آن چه می‌خواهد که انسان را نگه دارد؟ دین و این که طرف بداند واقعا حق الناس هست و دو ملک دارند می‌بینند.

یادمان نرود که دو ملک داریم که دارند می‌نویسند، ناظر هم که دارد می‌بیند، اگر کسی این را بفهمد، می‌بیند که فردای قیامت چطور می‌خواهد جواب دهد، این بیت المال است، نه بیت الحال! اگر انسان این را بفهمد، تمام است.

اگر بفهمد که پشت سر دیگران حرف زدن، حق الناس است، یا اگر شما کاری بکنی که همسایه‌ات بترسد، حق الناس است و ...، مراقب خواهد بود. حق الناس خیلی چیزها هست که خدا از ما بگذرد که خیلی به گردن هم حق‌الناس داریم.

علی ای حال شفاعت پروردگار عالم به واسطه این حب است که اگر حبی نباشد، شفاعتی موجود نیست و همه‌اش به خاطر این حب است.

پیغمبر اکرم محمد مصطفی(ص) فرمودند: «الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَ»  انسان با آن کسی است که دوستش دارد. شما هر کسی را دوست داری، با او محشور می‌شوید و حشر و نشرتان با او می‌شود. اگر نستجیربالله انسان بدی‌ها را دوست داشته باشد، فلان خواننده و هنرپیشه چنین و چنان را دوست داشته باشد، با او محشور می‌شود. در روایت است که حتی اگر سنگ را دوست داشته باشی، با سنگ محشور می‌شوی! پروردگار عالم این را قاعده قرار داده که انسان هر که را دوست داشته باشد، با اوست و این نکته بسیار مهمی است.

لذا برای این که این حب ایجاد می‌شود – در دعا گفتیم می‌گوید: «جعل»؛ یعنی ایجادش کن- اتفاقاً بیان کردند مواظب باشید که همنشین‌تان چه کسی است.

مثلاً در باب غیبت اولیاء خدا، از جمله ملای نراقی می‌فرمایند: گاهی که انسان همنشین غیبت‌کننده دارد، آرام آرام ناخودآگاه خودش هم غیبت می‌کند. اصلاً اول این‌گونه نبوده اما بعد ناگهان می‌بیند خودش هم دارد غیبت می‌کند که غیبت آن چیزی است که موجود است که وامصیبتا اگر تهمت باشد. تازه این غیبت را گفته‌اند: « الْغِیبَةَ أَشَدُ مِنَ الزِنَا »  بدتر از آن عمل خبیثه است، اگر تهمت باشد که دیگر هیچ!

ضمن این که در روایات به ما گفتند: اگر کسی پشت سر دیگری حرف زد و غیبت کرد، بدانید جای دیگر، پشت سر شما هم حرف می‌زند. لذا اگر دیدید کسی اصلاً چیزی راجع به دیگران نمی‌گوید، با او همنشینی کنید اما اگر دیدید خیلی راحت پچ پچ می‌کند و پشت سر فلانی حرف می‌زند، شک نکنید آدمی که این‌طور است راجع به شما هم حرف می‌زند و گر با او نشستید، یک موقعی آرام آرام شما را هم در این وادی قرار می‌دهد.

علت بیشترین شادی مسلمانان پس از اسلام آوردن

حالا ببینیم فلسفه وجودی این روایت کجاست. خیلی جالب است، در علل الشرایع است «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَادِیَةِ وَ کَانَ یُعْجِبُنَا أَنْ یَأْتِیَ الرَجُلُ مِنْ أَهْلِ الْبَادِیَةِ یَسْأَلُ النَبِیَ ص» انس بن مالک می‌گوید: یک مردی از اهل بادیه آمد و ما تعجب کردیم که بادیه‌نشینی بیاید و حالا بخواهد از پیامبر سؤال کند.

تمثیلی که می‌شود زد – البته خدای ناکرده قصد اهانت ندریم و یک موقعی به کسی برنخورد – مثلاً در زمان قدیم مثل عنوان کولی-ها که می‌گفتند؛ یعنی کسی که چیزی نمی‌داند. ذیل این آیه «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» می‌گویند منظور همین عرب‌های بادیه‌نشین بودند و این آیه شأن نزول و مطالب دارد. این‌ بادیه‌نشین‌های عرب اصلاً در خیلی جهل مطلق بودند. همان‌جا غذا بخور، همان‌جا کثافت کاری کن و... . اصلاً در یک وادی‌ای که از آداب معاشرت در هیچ مسئله‌ای هیچ چیزی نمی‌دانستند؛ یعنی به تعبیر عامیانه بالای صفر که نبودند هیچ، اصلاً بیست سی درجه، زیر صفر بودند.

لذا می‌گوید ما تعجب کردیم که بادیه‌نشینی آمده از پیامبر سؤال کند. « فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَهِ مَتَى قِیَامُ السَاعَةِ » پرسید: فردا ساعت قیامت کی است؟ یعنی کی قیامت برپا می‌شود؟

«فَحَضَرَتِ الصَلَاةُ فَلَمَا قَضَى صَلَاتَهُ » پس موقع نماز رسید و پیغمبر جوابش را نداد.

این نکته بسیار خوبی است که انسان موقع نماز همه چیز را تعطیل کند. همین آقا - که خدا عاقبت او و عاقبت همه ما را هم ختم به خیر کند - یکی از همین مسئولین که می‌دانید متأسفانه با ولایت درافتاده - چه کنیم؟! بسته باشد بهتر است. چون علن هم هست، دیگر غیبت محسوب نمی‌شود –خودش می‌گفت که در کنگره امام و عبادت که همه مسئولین و فرماندهان جنگ بودیم، حضرت آقا هم بود، نخست وزیر آن زمان هم بود، دیگران هم، همه بودند، اوج بحث که یک تصمیم بسیار مهم می‌خواستیم بگیریم، یک دفعه امام بلند شدند. من ترسیدم که نکند حالشان بد شده، عرض کردم: آقا! چیزی شده است؟! - چون امام قلبشان درد می‌کرد و حتی در دستشویی هم زنگ گذاشته بودند که اگر حال آقا بهم خورد، زنگ بزنند - فرمودند: نخیر! وقت نماز است. حالا در اوج بحث، نه صدای اذانی می‌آید، نه چیزی! ایشان می‌گفت: من تازه آن‌جا فهمیدم که عبادت و نماز چه اهمیتی دارد. پیامبر عظیم‌الشأن هم موقع نماز شد، پاسخ ندادند و امام هم اقتدای به جد مکرمشان می‌کنند دیگر.

بعد از اقامه نماز حضرت فرمودند: «قَالَ أَیْنَ السَائِلُ عَنِ السَاعَةِ » آن سائلی که سؤال کرد ساعت کی هست، کیست؟ او جلو آمد و گفت: منم «قَالَ أَنَا یَا رَسُولَ اللَهِ».

حضرت فرمودند: «قَالَ فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا» حالا فرض بگیریم تو ساعت را فهمیدی کی هست، چه چیزی برای آن مهیا کرده‌ای؟

«قَالَ وَ اللَهِ مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ کَثِیرِ عَمَلٍ لَا صَلَاةٍ وَ لَا صَوْمٍ» گفت: من هیچ عمل زیادی ندارم، نه نمازی دارم، نه روزه‌ای دارم «إِلَا أَنِی أُحِبُ اللَهَ وَ رَسُولَهُ» مگر این که من خدا و رسولش را دوست دارم.

« فَقَالَ لَهُ النَبِیُ ص الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَ » حضرت فرمودند: انسان با کسی است که دوستش بدارد. اگر انسان کسی را دوست داشته باشد، این‌طور است.

«قَالَ أَنَسٌ فَمَا رَأَیْتُ الْمُسْلِمِینَ فَرِحُوا بَعْدَ الْإِسْلَامِ بِشَیْ‏ءٍ أَشَدَ مِنْ فَرَحِهِمْ بِهَذَا» انس می‌گوید: من مسلمان‌ها را بعد از این که اسلام آوردند دیگر ندیدم که این‌قدر شاد باشند؛ چون فهمیدند حالا که الحمدلله پیغمبر را دوست دارند، فردا با پیغمبر محشورند.

گناه از روی جهل

در این فراز از دعای ابوحمزه هم همین را می‌گوید، «مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ وَ حُبِی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ» من نزد تو چه شفیعی دارم جز همین حبم. برای این حبم است که من تو را دوست دارم و آمدم.

در دعای کمیل هم می‌گوییم: «وَ قَلْبِی بِحُبِکَ مُتَیَماً» در آخر دعا از خدا می‌خواهیم: خدایا! حبت را در دل من قرار بده. در قبلش هم بیان می‌کنیم: «إِلَهِی وَ سَیِدِی وَ رَبِی، أَ تُرَاکَ مُعَذِبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَ، وَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَ، وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِی مِنْ ذِکْرِکَ» چون من معرفت قلبی که ندارم، توحید حقیقی که ندارم، این‌ها مال یک عده خاص اما این‌ها هم نباشد زبانم که به ذکر تو گویاست و این را نمی‌توانی بگویی نه، ولو لقلقه باشد، «وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِکَ» و در این ضمیر من حب توست و خدا واقعاً این را می‌داند.

ما امشب هم با خدا این طور صحبت کنیم. شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان است. شب جمعه به خودی خود درب های رحمت باز است. حالا ماه مبارک رمضان که دیگر بیان فرموده‌اند از اول آن باز است و فرمودند: تا آخر ماه مبارک هم درب‌ها بسته نمی‌شود. شب جمه هم هست، نورٌ علی نور، نورٌ فوق کل نور. قیامتی است دیگر! غوغا، غوغا، غوغا! از طرفی شب بیست و هفتم است و به یک عنوان هم شب بیست هفتم، شب قدر است و این هم یکی دیگر از مطالب و فضایل امشب است. لذا ما می‌توانیم امشب این را بگوییم که خدایا! ما دوستت داریم. خدا! گناه ما از روی جهلمان است.

خدا گواه است، اصلاً من می‌خواهم به جرأت بگویم: جز شیطان و یک عده محدود که به آن‌ها ائمه الکفر می‌گویند، حتی سرباز یهودی که دارد می‌جنگند – خوب دقت کنید چه عرض می‌کنم- همه از روی جهل و نفهمی است که گناه می‌کنند. چه کسی مدعی است که من دشمن خدایم؟! عذر می‌خواهم، گفت: مورچه چیست که کله‌پاچه‌اش باشد؟! ما چه عددی هستیم که بخواهیم با پروردگار عالم دشمنی کنیم؟! ما جاهلیم. هوی و هوس، نفس دون عامل گناه ماست. گناهمان که از روی دشمنی با پروردگار عالم نیست. به ذوالجلال و الاکرام بگوییم: خدایا! من اگر گناه می‌کنم، این حماقت من است. مثلاً فکر کردم با این گناه یک چیزی به دست می‌آورم و لذت می‌برم. اما چه لذتی؟! بعدش حالم گرفته می‌شود.

جدی هیچ کس نمی‌تواند دشمن خدا باشد. خود فرعونش که گفت: «أَنَا رَبُکُمُ الْأَعْلى‏»، دیگر وقتی دید هیچ خبری نیست، موج دریا همه را برد، یکی این‌ور، یکی آن‌ور، همه این‌هایی که اطرافش بودند و خدم و حشم پراکنده شدند، گفت: «آمنت برب موسی». دیگر دید کسی نیست، خودش است و خودش، احساس درون خودش گاهی می‌فهمد که خبری که نیست، خودمم و او، او که من را می‌شناسد. پس کسی دشمن خدا نیست، همه از روی جهل است.

امید به حب

لذا به خدا بگوییم: خدایا! تو که می‌دانی که ما گناه می‌کنیم، نمی‌خواهیم اعلان دشمنی کنیم. آن روز اصلاً نباشیم. ما کی می‌خواهیم دشمنی کنیم؟! داریم از نفس دون پیروی می‌کنیم ولی با همه این حرف‌ها ببین حب به اهل بیت را داریم. حب به شب قدرمان را ببین. شب قدر در همه کشور، در روستاها، در تهرانی که به ظاهر این همه فساد است خیلی جاها جمعیت‌های چندهزار نفری بود و گاهی کسانی که اولش وقتی من و تو نگاهشان می‌کنیم، می‌گوییم: این مثلاً چنین و چنان است.

البته این عُجب است که یکی از بدبختی‌های مؤمن است. این را بدانید: بزرگ‌ترین گناه اهل ایمان عُجب است. این که فکر کند که خودش یک چیزی شده. به جرأت می‌گوییم: حسب روایات بزرگ‌ترین گناه مؤمن، عُجب است.

لذا یک دفعه می‌بینی او هم آمده، بعد چه اشکی هم می‌ریزد و چه ناله‌ای می‌کند که مؤمن آن اشک را ندارد، چون این مؤمن فکر می‌کند عمل دارد. می‌گوید: بله، من یک مدتی نماز خواندم، روزه گرفتم، شب‌ها بیدار بودم و ... . دلش به این عمل خودش است که چند جلسه قبل در این شرح دعای ابوحمزه چند جلسه‌ای توضیح دادیم که این‌ها یعنی چه. دلخوش به این چیزهای الکی است و گرفتار است، ولی او می‌گوید: من هیچی ندارم ولی حب به شب قدر دارد. امیدش به این بوده که شب قدر بیاید، نجات پیدا کند. محرم می‌شود، امیدش به همان است که می‌آیم ابی‌عبدالله دستم را بگیرد.

لذا «وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِکَ» این است که در باب «رَبَانِی فِی الدُنْیَا» که در آخرت هم «وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ» عرض کردیم که مؤمن حقیقی می‌داند هیچ ندارد. دست خالیِ دست خالی آن‌جا می‌رود. مرحوم نخودکی می‌داند هیچ ندارد. آیت‌الله العظمی بهجت می‌داند هیچی ندارد. این اعاظم که نمی‌شود یکی یکی اسم ببرم می‌دانند هیچ ندارند، دست خالی می‌روند.

یعنی چه؟! پس نمازهایی که خواند، چه؟ نمازهای شب‌هایی که طولانی بود، خواند چه؟! این‌ها این همه عمل انجام دادند، یک شبشان را فقط به رکوع، یک شبشان را فقط به سجده، این همه اعمال طولانی، پس فرقش با آن کسی که اصلاً انجام نداده و شب تا صبح خوابیده، چیست؟ فرق این است که او می‌داند، می‌گوید: من تکلیف الهی را انجام دادم اما از این چیزی برنمی‌آید. امید من به کرم اوست، به لطف اوست.

این‌جا هم در این فراز می‌گوییم: امیدم به حب توست « وَ حُبِی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ» اگر به من بگویی که حالا تو با این وضعیتت، شفیع و پارتی می‌خواهی، -شفیع گفتیم پارتی است - شفیعت کیست؟ می‌گویم: حبم است. «وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِکَ» خداً این را که می‌دانی من درونم حب تو را دارم؛ حب اهل‌بیت را دارم. لذا با خدا این‌طور صحبت کنیم، ببینیم إن‌شاءالله عنایت می‌کند.

خدایا! این محبت را روزافزون بگردان و توأم با معرفت حقیقی‌ات قرار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.